سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هروقت دیدی تنها شدی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش ...
درباره ما

بی شک گدای خانه ات آقا شود، حسین/ هر قطره زود پیش تو دریا شود، حسین!/ فیض گدایی تو به هر کس نمیرسد/ باید که زیر نامه اش امضا شود: "حسین"
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات
مطالب اخیر وبگاه

بسم الله الرّحمن الرّحیم

صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد   ور نه اندیشه ی این کار فراموشش باد

این فالی بود که وقتی حسابی حالم گرفته بود،گرفتم.

آره،می خوام بزنم تو جادّه خاکی

باید بزنیم تو جاده خاکی!

این مدت خیلی تو خودمون غرق شدیم.

یکی از بچه ها که می خواست از شورا استعفا بده بهم گفت:من دنیا رو تو شورا خیلی کوچیک می بینم...

فکر می کنم این خودمونیم که باعث شدیم دنیا رو کوچیک ببنیم...

چند روزی بود که اوضاع بچه ها ریخته بود بهم...

از هر 5 تا کلمه ای که می گفتن،یکیش هیئت بود!یکهو می دیدی مریم یک روز تمام تو خودشه و داره به مسائلی که ناگهان از داخل و خارج وارد شده فکر می کنه.بقیه هم دست کمی ازش نداشتیم...

غیر منتظره بود،در بدو ورود از همه طرف...

امّا این مدت چیزهای عجیبی که اتفاق می افتاد خیلی بهمون دل گرمی می داد:

313 هزار تومن جمع شدن کمک ها ی نذری شب قدر که تعداد یارای آقامون رو به یادمون می آورد،،خوابی که یکی از بچه های شب قدر دیده بود و برای سیده مریم تعریف کرد(دعوت شدنش به این مجلس توسط خانم)،اون مهمون که میگفت من یه عطر خاصی رو از هیئت شما حس می کنم،اون تابلو،حرف های لیلی که می گفت این 3 تا اتاق سقف نداره و مستقیم به آسمون وصله،،قرآن هایی که باز می کردیم و آیه هاش که حسابی آروممون می کرد،خواب های سیده مریم...

یک لحظه این آیه یادم اومد:(دقیقش یادم نیست ولی مضمونش این بود)...گمان کردند صرف این که گفتند ایمان آوردیم رهایشان می کنیم و بر صدق این دعوی هیچ امتحانشان نکنند...

آخرش خودمم نفهمیدم چی می خوام!بزنم تو جاده خاکی یا دوباره گازشو بگیرم و برم!

آخه تو خاکی زدنم برام سخته!یاد این جمله ی شهید چمران افتادم:

خدایا تو را شکر می کنم که غم و دردهای شخصی مرا که کثیف و کشنده بود از من گرفتی و غم ها و دردهای خدایی دادی که زیبا و متعال بود...




نویسنده در یکشنبه 87/7/21 |

طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم

Web Template By : Samentheme.ir

آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
برچسب‌ها
طراح قالب
ثامن تم